زندگی نامه و 3 روایت از شهید اقارب پرست،معاون عملیات لشکر 92 زرهی اهواز

زندگی نامه و 3 روایت از شهید اقارب پرست،معاون عملیات لشکر 92 زرهی اهواز

شهید صیاد شیرازی در کتاب ناگفته های جنگ می گوید: من با شهید اقارب پرست وجه مشترک زیادی داشتم و پیوند خوردن فوری من با ایشان دلایل زیادی داشت؛ اولا ما هر دو نظامی بودیم. ثانیا هر دو در خط اسلام بودیم و خواستار حکومت اسلامی و ثالثا هر دو می خواستیم که در مبارزات شرکت کنیم.

  

سرلشکر شهید حسن اقارب پرست فرزند محمدرحیم، 67 سال پیش در چنین روزهایی در یکم اردیبهشت سال 1325 در اصفهان به دنیا آمد و پس از اخذ دیپلم در سال 1343 به مدت یک سال در یکی از داروخانه های معروف اصفهان به نام داروخانه بودر جمهری مشغول به کار شد و در همان سال در آزمون دانشکده افسری شرکت کرد و پس از قبولی تابستان سال 1344 به تهران آمده و وارد دانشکده شد. با پایان دوران دانشکده در سال 1347، اقارب پرست راهی شیراز شد. اقارب پرست در تاریخ 02/01/1350 برای گذراندن دوره تانک چیفتن عازم انگلیس شد. ایشان در سال 1352 به امریکا اعزام شد و دوره جنگ های شیمیایی را گذراند و در بازگشت «بخش جنگ شیمیایی، میکروبی و رادیواکتیو (ش.م.ر)» را در مرکز زرهی شیراز پایه گذاری کرد. او مدتی بعد در سال 1353 بار دیگر به امریکا اعزام شد. اما در بازگشت به عتبات عالیات رفته، در نجف به حضور حضرت امام خمینی (ره) مشرف شد و در ملاقاتی که با ایشان داشت ضمن اعلام بیعت، آمادگی برای انجام هر نوع فعالیت سیاسی و مبارزاتی را اعلام نمود. وی پس از انسجام اولیه ارتش به «اداره دوم ستاد مشترک» منتقل شد و با شروع جنگ تحمیلی داوطلبانه به «لشکر92 زرهی» درخرمشهر پیوست. شهید اقارب پرست با وجود این که کاندیدای فرماندهی ستاد مشترک ارتش و تصدی پست وزارت دفاع بود با انتخاب شخصی به نیروی زمینی پیوست و معاونت عملیات « لشکر92 زرهی اهواز» را بر عهده گرفت. سرلشکرحسن اقارب پرست در مهرماه سال 63 در جزیره مجنون در جاده سیدالشهدا مورد اصابت ترکش خمپاره قرار گرفت و به همراه سرهنگ عملیاتی و سروان صدیقی به فیض شهادت نایل آمد. از شهید اقارب پرست شنیدنی های فراوانی نقل می شود. ایشان در سال های پیش از انقلاب، به همراه شهید یوسف کلاهدوز(همسر خواهر شهید اقارب پرست)، شهید سید موسی نامجو ( که استاد شهید اقارب پرست در دانشکده افسری بود) و سردار شهید رضا چراغی ( اولین فرمانده لشکر شهید سپاه پاسداران، که در دوران سربازی سمت آجودان شهید را بر عهده داشت و پس از آن از دوستان نزدیک شدند) سهم اصلی را در همراه شدن ارتش با موج انقلاب اسلامی به عهده داشتند. شهید اقارب پرست در دانشکده افسری در انجام فرایض دینی جدی بوده و بعضی وقت ها برای مثال به مناسبت ولادت ائمه روزه می گرفت و اگر در طول هفته به مناسبتی بر نمی خورد، دوشنبه و پنج شنبه را روزه می گرفت و اعتنایی به سختی کارهای آموزشی دانشکده نمی کرد. او دردانشکده به دنبال چهره های معروف غیرمذهبی یا بهایی بود و به دنبال فرضتی می گشت که با آن ها صحبت کند و معمولا پس از پایان بحث، طرف مقابلش را به سوی اسلام سوق می داد. شهید اقارب پرست با شیوه های ضدمردمی و ضدمذهبی در هر رده مخالفت می کرد و از کسی ابایی نداشت، آن روزها در دانشکده، انضباط خشکی حاکم بود و بعضی از ارشدها زیر دست ها را تنبیه بی مورد می کردند. شهید اقارب پرست در دوره ارشدی خود هرگز کسی را آزار نداد و از هر فرصت ممکن کمال استفاده را به عمل می آورد و با زبان و بیان شیوای خود، بچه ها را ارشاد و راهنمایی می کرد در مقابل حرکت های غیرمذهبی که گاهی از افراد به اصطلاح متجدد سر می زد با قدرت، جبهه می گرفت و بدون این که نگران آینده ی این حرکت باشد مسئله را پیگیری می کرد.

شهید اقارب پرست به روایت پدر

پاکیزه زندگی می کرد

خداوند متعال در سفری که ما موفق شدیم بروین کربلا و یک ماه هم طول کشید، دعای ما را مستجاب کرد و دعای ما این بود که فرزند پسری به ما بدهد که مثل بچه ای که در منزل ما زندگی می کرد و از سادات علوی وبسیار پاک و پرهیکار بود، باشد.این دعا مستجاب شد و خداوند پسری به ما داد که اسمش را گذاشتیم حسن. درسش هم خوب بود و در زندگی ، پاکیزه زندگی می کرد. آبرومندانه، کم حرف و پرکار بود. موقعی که درسش تمام شد عده ای از رفقای ما و آن هایی که در ارتش بودند می گفتند: " خوب است این بچه شما بیاید در ارتش". برای اینکه اخلاقش را دیده بودند اگر این بیاید خلاء ار پر می کند. ماردش قبول نمی کرد ولی رضا شدیم برای اینکه برود وارتشی بشود. گاهی به ما سر می زد. موقع رفتن به ما می گفت: " خد ارا فراموش نکنید، ولایت را فراموش نکنید، از ائمه جدا نباشید و خدا را فراموش نکنید." پنج شش ماه قبل از شهادت هر وقت به اصفهان می آمد می گفت که من خجالت می کشم در تهران هستم و بجه های مردم در گلوله اند. من افسرم و آن ها سرباز و از بین می روند! من خجالت می کشم! ما هم می گفتیم : " خب هر طور صلاح است و خدا می خواهد." تا این که رفت.

اقارب پرست به روایت همسرش سرکار خانم حوریه کلاهدوز

می گفت برای شهید شدنش دعا کنم

بعد از گذشت دو ماه از زندگی مشترک شهید اقارب پرست، ایشان برای گذراندن دوره ی کوتاهی به آمریکا اعزام می شود. در این مأموریت با اجازه از دستگاه حاکم، طی سه روز به عمره مشرف، ولی در راه بازگشت به طور مخفیانه با امام خمینی در پاریس ملاقات می نمایند. ایشان بعد از اتمام مأموریت به تهران منتقل شده که همزمان با بحبوحه ی پیروزی انقلاب اسلامی بود و فعالیت های شبانه روزی ایشان را برای رسیدن به اهدافشان می طلبید.

بعد از پیروزی انقلاب و برقراری آرامش نسبی در کشور سال 59 عازم سفر حج می شوند که همان روز حمله ی عراق آغاز، و فرودگاه بسته می شود. بنابراین احساس وظیفه کرده و داوطلبانه راهی جبهه های حق علیه باطل شدند. طاهرا در طول حضور در جبهه یک بار مجروح می شوند و آن هم روزهای قبل از سقوط خرمشهر بود که از ناحیه گردن آسیب دیدند. ایشان محل زخم را بسته و بی توجه به آن، به ادامه ی مبارزه مشغول شدند تا اینکه از شدت ضعف بی هوش و به بیمارستان منتقل گردید. پس از بهبودی نسبی به منطقه بازگشته ولی خرمشهر سقوط کرده بود ایاشن برای باز پس گیری خرمشهر تلاش زیادی کرد از جمله با تانک ها و وسایل نظامی رها شده در آبادان و با پرسنل بسیج، یکان سازمان یافته ای تحت عنوان " گردان المهدی (عج) تشکیل داده و جبهه ی محکمی علیه بعثی ها پایه ریزی کرد.

بعد از شهادت برادرم یوسف، شوق شهادت در حسن آقا بیشتر شد و شب ها با چشم گریان، طلب شهادت می کرد و از من نیز می خواست برای شهادتش دعا کنم. من در یک حالت غیرقابل توصیف نمی دانستم چه کنم. ولی چون او دلش شهادت می خواست نمی توانستم در مقابل خواهش دل و ازخود اراده ای داشته باشم.

چندی بعد که پدر و مادرم به زیارت مکه نایل شده بودند برای دیدن آن ها به مشهد رفتم. آن وقت حسن آقا تلفن کرد و گفت می آیم به مرخصی و از من هم خواست به تهران بیایم. من به او گفتم: پدر و مادرم از مکه آمده اند... گفت:" اکر نیایی دیگر مرا نخواهی دید."

طوری حرف زد که من بلافاصله به تهران آمدم و حسن آقا هم برای سه روز مرخصی به تهران آمد. در یکی از این سه شب مهمان داشتیم و حسن آقا آنقدر خسته بود که در جلوی مهمان ها خوابش برد.

سرانجام سه روز مرخصی حسن آقا تمام شد وبه جبهه رفت. در یکی از چهارشنبه ها زمزمه ی شهادت حسن آقا به گوش رسید . شروع به تماس گرفتن با این و آن کردم و یقین پیدا کردم که او به آرزوی دیرینه اش رسیده است.

آری ، او شهید شده بود ولی ما با دنیایی از غم و اندوه مانده بودیم. در یکی از تماس هایم با تیمسار صیاد شیرازی ایشان گفتند:" ترتیبی داده شده که در روز جمعه پیکر پاک ایشان تشییع بشود." ما پیشنهاد کردیم که جنازه ایشان از اهواز به تهران منتقل شود. همین طور هم شد و ما در آن روز پنج شنبه غمگین با پیکر پاره پاره شهید اقارب پرست خداحافظی کردیم . آن بزرگوار حتی پایش قطع شده بود و داخل پوتین بود.

شهید اقارب پرست به روایت شهید صیاد شیرازی

اقارب پرست یک مذهبی ریشه دار و متعهد بود

من با شهید اقارب پرست از دانشکده افسری آشنا بودم ولی تلاقی روحیه و شخصیت مکتبی ما به 3-4 سال قبل از انقلاب برمی گردد.

نحوه ارتباط عقیدتی و مبارزاتی من با شهید اقارب پرست به این صورت بود که من به علت داشتن روحیه سرکش و مبارزه طلب به دنبال پناهگاهی بودم که با خانواده شهید اقارب پرست برخورد کردم. وقتی این ارتباط عمیق تر شد آن ها مرا با شهید اقارب پرست آشنا کردند.

من با شهید اقارب پرست وجه مشترک زیادی داشتم و پیوند خوردن فوری من با ایشان دلایل زیادی داشت؛ اولا ما هر دو نظامی بودیم. ثانیا هر دو در خط اسلام بودیم و خواستار حکومت اسلامی و ثالثا هر دو می خواستیم که در مبارزات شرکت کنیم. دوستی من با شهید اقارب پرست به دلیل این که ایشان یک مذهبی ریشه دار و متعهد بود هر روز بیشتر می شد. من از کلام و حرکات او می فهمیدم که فردی است که خود را برای انقلاب ساخته و پرداخته می کند. ایشان به من اطلاع داد که می خواهد در جبهه فعالیت کند و من بنا به درخواست آن بزرگوار، ایشان را به جانشینی لشکر 92 منصوب نمودم که حضور ایشان تحرک جدیدی در لشکر به وجود آورد. ایشان شبانه روز در فعالیت بود و من بارها درمناطق مختلف به ایشان سرزده بودم و از کار ایشان بسیار خرسند بودم. تا اینکه ایشان در بازدید از جزایر مجنون مورد هدف مستقیم خمپاره دشمن قرار گرفت و به همراه چند تن از یارانش به درجه رفیع شهادت نایل آمد.

شهید اقارب پرست یکپارچه شور و عشق و تعهد به اسلام بود و در مورد این شهید بزرگوار به صراحت می گویم که از زمانی که با او از نزدیک ارتباط داشتم تا لحظه شهادت، فردی متعهد و متدین و دلسوز و پرکار بود و هر روز که می گذشت برتقدس و دیانت او افزوده می شد.

انتهای گزارش/

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.