ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
لیست کد دار ضد انگلیسی، مناسب برای همراه داشتن هنگام درج رای منتشر شد
لیست کد دار ضد انگلیسی، مناسب برای همراه داشتن هنگام درج رای منتشر شد
محمدحسین فلاح در روزنامه ی کیهان در شماره ی یکشنبه دوم اسفند در صفحه ۳ که صفحه ی خبر است، در پاسخ اهانت روزنامه ایران می نویسد:
همسایه پایینی عجیبتر است. با وجود اینکه توی یک خانه زندگی میکنیم و قرار است با هم صمیمی باشیم و درخوشیها و ناخوشیها در کنار و یار هم باشیم. اما اصلا مراعات کسی را نمیکند. با سنگ شیشههای همسایهها را میشکند. بوتهها، شاخهها و درختها را میکند. لالهها و گلهای توی حیاط را زیر پا له میکند. حتی سطل زباله را هم آتش میزند. حق و حقوق دیگران را بالا میکشد که هیچ، باز از همه همسایهها طلبکار است. همیشه در خانه را باز میگذارد. سگ و خوک به خانه میآورد. اگر به همسایه پایینی باشد دوست دارد در خانه باغوحش درست کند. چراغها را میشکند. با دزدها و قاتلها دوست است.
آنقدر که دزدها و آدمکشها میگویند: همسایه پایینی سرمایه ما در این خانه است. به مقدسات توهین میکند. در روز روشن و در ماه مبارک رمضان توی کوچه و خیابان روزهخواری میکند. روز عاشورا، پرچم عزاداری امام حسین را که سردر حیاطمان میزنیم آتش میزند. همه همسایهها توی حیاط میریزند و اعتراض میکنند. بالاخره مجبور میشود تا مدتی شرش را کم کند. ولی تازگیها دوباره شروع کرده است. توهم دارد. فکر میکند دزدها و آدمکشها میتوانند برایش کاری کنند. دزدها و آدمکشها هم، با بوقهای پر سر و صدایشان از پشت دیوار حمایتش میکنند و هرچه میگویند گوش میکند. همسایه پایینی به دزدها و آدمکشها دلخوش است.
همسایه پایینی خیلی آشغال میریزد. بوی گند و کثافت لانهاش همه جا را گرفته است. این روزها باید دماغت را بگیری تا از بوی تعفن او استفراغ نکنی. یکی نیست به این پایینی بگوید: حداقل فاضلابت را توی کوچه و خیابان نریز.
هرچه از او بگویم کم است. ولی بالاخره یک روز صبر همسایههای دیگر تمام میشود و او را سرجایش مینشانند. مگر اینکه توبه کند و تاوان شیشههای شکسته و گلهای پرپر شده را بپردازد و به خاطر آنهمه زشتی و پلشتی مجازات شود و بعد اگر دوستی و صمیمیت خود را ثابت کرد و از نفسهایش دیگر بوی تعفن به مشام نرسید، آن وقت با بزرگواری همسایهها در یکی از اتاقهای گوشه حیاط اجازه سکونت پیدا کند.